سیم جیم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان خنده دار» ثبت شده است

دختر و پیرمرد



فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟